یک موردش را برایتان بگویم ، ایام حکومتش است ، رئیس جمهور مملکت است ، در راه دارد مى آید یک دختر خانمى را مى بیند زار زار گریه مى کند . على در مقابل گریه گریه کنندگان طاقت نمى آورد ، دختر خانم ! چى شده ؟ گفت : من کنیزم و کلفت هستم ، پول به من داده اند خرما خریده ام ، خرما خوب نیست ، خانمم گفته برو پس بده و آمده ام به خرمافروش مى گویم : پس بگیر ، مى گوید : پس نمى گیرم . فرمود : بیا با همدیگر برویم من خرمایت را پس بدهم . آمد در مغازه خرمافروش ، خیلى با محبت فرمود : این خرما را عوض بکن . گفت : به تو هیچ ربطى ندارد ، به خرما فروش لات و بى تربیت دوباره فرمودند ، اگر ممکن است عوض کن ، گفت مزاحم کسبم نشو . و از پشت دخل آمد و یک مشت به سینه امیرالمؤمنین (علیه السلام) زد و از مغازه بیرون پرتش کرد . گفت : مى گویم برو . به دختر فرمود : خوب این که پس نگرفت بیا برویم در خانه اتان به خانمت بگویم حالا با این خرماها قناعت کن . هیچ قدرتمندى در روى این کره زمین به این پاکى مى شناسید ؟ اینقدر اخلاق والا . دختر راه افتاد ، على هم راه افتاد ، همسایه روبرویى آمد در مغازه خرمافروش لات ، گفت : با کدام دستت به این سینه زدى ؟ گفت : با این دست . گفت : خوشت آمد با این مشتى که به این مرد زدى نه ؟! تو فهمیدى این کیست ؟ گفت : نه ، کیست ؟ با این لباس پاره اش آمده بود اینجا مزاحم ما شده بود . گفت : نفهمیدى ؟ گفت : نه ، گفت : این سینه ، صندوق اسرار خداست ، این شوهر فاطمه زهراست ، این پدر حسن و حسین و این امیرالمؤمنین (علیه السلام)است . دوید دنبال امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، آمد خودش را بیندازد روى پاى على ، زیر بغلش را گرفت ، گفت : مرا ببخش ، بد کردم . فرمود : تو مرا ببخش ، من آمدم مزاحم کاسبى ات شدم .لا اله الا الله . شما رئیسهاى کشورها یک موى على به تنتان هست ؟ خرما را گرفت و بهترین خرما را براى دختر آورد و فرمود : برو ، گفت : على جان ! دیر شده مرا مى زنند . فرمود : خوب من مى آیم از جانب تو عذرخواهى مى کنم . خانم دید کنیزش دیر کرده ، پنج دفعه هى آمد در را باز کرد و بیرون را نگاه کرد ، بعد یک مرتبه دید کنیزش با امیرالمؤمنین (علیه السلام) دارد مى آید ، على را مى شناخت ، دو لنگه در را باز کرد امیرالمؤمنین (علیه السلام)رسید فرمود : یک مقدار دیر شده عذرش را قبول کن ، گفت : آقا جان ! فداى قدمتمان بشوم ، من این کنیز را به شما بخشیدم . امام هم رو کرد به کنیز ، فرمود : من هم تو را در راه خدا آزاد کردم برو ، این یک مصداق پاکى . مجلس امشب به نام على شد ، على هنوز مظلوم است ، على هنوز تنهاست ، چند روز است از کنار قبرش صداى ناله هاى مظلومانه بلند است فرهنگ على هنوز در دنیا فرهنگ مظلومى است ، پاى منبرش یک نفر بلند شد و گفت : به من ظلم شده . فرمود : چقدر به تو ظلم شده ؟ گفت : یک ظلم . فرمود : به تو یک ظلم شده اما به من به اندازه ریگ هاى بیابان ، و به تعداد نخ پشم گوسفندان دنیا ظلم شده .اخلاق امیرالمؤمنین (علیه السلام)